Telegram Group & Telegram Channel
ششمین روز بهار

پیرمرد لبخندی زد، فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: تازه از راه رسیده‌ای؟

پسر که سال‌ها لبخندش را در آینه تمرین کرده بود تا شباهت بیشتری به پدر داشته باشد، لبخندی زد و گفت: نه، من لختی زودتر از خود رسیده‌ام. پرواز من تأخیر داشت. در حقیقت قرار است خودم بعداً برسم ولی اکنون خودم آمده‌ام تا برای این تأخیر چند ساله عذرخواهی کنم.

پیرمرد که از ماجرای خاک پس از سفرش بی‌اطلاع بود پرسید: و پس از من چه کردی؟

پسر آهی کشید و گفت: ناله. مگر می‌شد کاری هم کرد؟ ما آن روز، درست در ششمین روز بهار، در خاک ماندیم و پرواز تو -ناباورانه- زودتر از آنچه گمانش را داشتیم انجام شد. من خیلی سعی کردم مانع از رفتن تو -بی‌من- شوم. درست در آخرین لحظات به پارچه‌ای سپید چنگ زدم تا تو را برای خود نگه دارم -در آغوشم- ولی ناکام ماندم. و حالا سال‌هاست که چشم به راه پروازم. سفری که هر سال به تأخیر می‌افتد و من -شرمسارانه- هر سال، درست در همین روز و همین لحظات، یاد تو می‌کنم. بی‌سبب نیست که خودم پیش‌تر از خود به ملاقاتت آمده‌ام.

پیرمرد سر پسر را بر سینه‌اش گذاشت، او را نوازش کرد و زیر لب گفت: می‌بینیم هم را. شاید دیر اما قطعاً رخ خواهد داد. تردید نکن.

پسر با خود اندیشید: همه چیز به تعبیر ما بستگی دارد. کسی چه می‌داند. شاید ما مرده‌ایم و او به زندگان پیوسته است.

مجید میرزاوزیری
۶ فروردین ۰۳

@mirzavaziribooks



tg-me.com/mirzavaziribooks/1793
Create:
Last Update:

ششمین روز بهار

پیرمرد لبخندی زد، فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: تازه از راه رسیده‌ای؟

پسر که سال‌ها لبخندش را در آینه تمرین کرده بود تا شباهت بیشتری به پدر داشته باشد، لبخندی زد و گفت: نه، من لختی زودتر از خود رسیده‌ام. پرواز من تأخیر داشت. در حقیقت قرار است خودم بعداً برسم ولی اکنون خودم آمده‌ام تا برای این تأخیر چند ساله عذرخواهی کنم.

پیرمرد که از ماجرای خاک پس از سفرش بی‌اطلاع بود پرسید: و پس از من چه کردی؟

پسر آهی کشید و گفت: ناله. مگر می‌شد کاری هم کرد؟ ما آن روز، درست در ششمین روز بهار، در خاک ماندیم و پرواز تو -ناباورانه- زودتر از آنچه گمانش را داشتیم انجام شد. من خیلی سعی کردم مانع از رفتن تو -بی‌من- شوم. درست در آخرین لحظات به پارچه‌ای سپید چنگ زدم تا تو را برای خود نگه دارم -در آغوشم- ولی ناکام ماندم. و حالا سال‌هاست که چشم به راه پروازم. سفری که هر سال به تأخیر می‌افتد و من -شرمسارانه- هر سال، درست در همین روز و همین لحظات، یاد تو می‌کنم. بی‌سبب نیست که خودم پیش‌تر از خود به ملاقاتت آمده‌ام.

پیرمرد سر پسر را بر سینه‌اش گذاشت، او را نوازش کرد و زیر لب گفت: می‌بینیم هم را. شاید دیر اما قطعاً رخ خواهد داد. تردید نکن.

پسر با خود اندیشید: همه چیز به تعبیر ما بستگی دارد. کسی چه می‌داند. شاید ما مرده‌ایم و او به زندگان پیوسته است.

مجید میرزاوزیری
۶ فروردین ۰۳

@mirzavaziribooks

BY آثار مجید میرزاوزیری


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280

Share with your friend now:
tg-me.com/mirzavaziribooks/1793

View MORE
Open in Telegram


آثار مجید میرزاوزیری Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

The messaging service and social-media platform owes creditors roughly $700 million by the end of April, according to people briefed on the company’s plans and loan documents viewed by The Wall Street Journal. At the same time, Telegram Group Inc. must cover rising equipment and bandwidth expenses because of its rapid growth, despite going years without attempting to generate revenue.

آثار مجید میرزاوزیری from us


Telegram آثار مجید میرزاوزیری
FROM USA